کد مطلب:154148 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:135

مختار به کوفه برمی گردد
مختار با آنكه در جنگهائیكه میان ابن زبیر و لشكریان شام رخ داد بیش از حد


جانفشانی كرد ولی از طرف ابن زبیر از او قدرانی نشد.

حكومت حجاز و عراق با ابن زبیر بود، اما حجاز از پیش با او بیعت كرده بودند و كوفه و بصره هم پس از مرگ یزید با عامر بن مسعود بیعت كردند تا كارها یكسره شود چند روزی عامر بر مردم كوفه نماز می خواند تا بالاخره خود او و مردم كوفه با ابن زبیر بیعت كردند.

تا پنج ماه پس از مرگ یزید مختار با ابن زبیر بود و چون او به هر یك از اطرافیانش حكومت و شغلی واگذار كرد به جز مختار كه او را به كار نگماشت.

مختار درصدد برآمد از ابن زبیره كناره گیرد از كسانیكه از كوفه بمكه میامدند از وضع كوفه تحقیق می كرد، تا آن كه هانی بن ابی حیه وارد مكه شد از وی جویای حال مردم كوفه شد؟ او گفت: مردم در اطاعت عبدالله بن زبیرند جز یك عده بی شمار كه از نظر عقیده با وی مخالفند و اگر كسی هم عقیده آنها باشد و آنها را جمع كند می تواند حكومت كره زمین را به چنگ آورد.

مختار گفت: مرا ابواسحاق می خوانند و منم كه آنان را خواهم گرد آورد تا با ایشان باطل را نابود كنم و ستمكاران را ریشه كن نمایم.

از آن جا كه به خانه رفت وسوار بر مركب خود گردید و به سوی كوفه رهسپار شد.

چون به منزل قرعاء رسید سلمة بن مرثد همدانی را دیدار كرد و او مردی عابد و اشجع مردم عرب بود با وی گرم گرفت و به صحبت پرداختند، مختار وضع حجاز را برایش تشریح كرد و از او وضع كوفه را جویا شد

سلمه گفت: مردم كوفه هم چون گوسفندانی بدون شبانند، مختار گفت: من شبانی هستم كه آن ها را خوب چرا خواهم داد، سلمه گفت: ولی بدان كه خواهی مرد و سپس برانگیخته شوی مسئول خواهی بود و بر طبق عمل خود چه خوب و چه بد پاداش داده می شوی.

مختار از او گذشت روز جمعه بود كه به نهر حیره رسیدند در آن جا فرود آمد و غسل كرد و بدن را معطر ساخت و جامه نو بر تن پوشید و عمامه بر سر بست و شمشیر حمایل نمود و سوار مركب گردید تا وارد كوفه شد [1] .



[1] طبري 530:7 و بحار 357:45.